کتاب مردی به نام اوه اولین رمان نویسنده سوئدی، فردریک بکمن است که به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده است.
از جمله افتخارات این کتاب می توان به موارد زیر اشاره کرد:
در قسمتی از پشت جلد کتاب مردی به نام اوه می خوانیم:
بکمن در این رمان تراژیک – کمیک احساس هایی مثل عشق و نفرت را به زیبایی به تصویر می کشد و انسان و جامعه مدرن را در لفاف طنزی شیرین و جذاب نقد می کند.
کتاب مردی به نام اوه
ماجرای رمان در مورد مردی به نام اُوِه است که همسرش سونیا را از دست داده است. رابطه اوه و سونیا بسیار خاص و بی نظیر بود به طوری که در قسمتی از کتاب آمده است:
" اگر کسی ازش می پرسید زندگی اش قبلا چگونه بوده، پاسخ می داد تا قبل از این که زنش پا به زندگی اش بگذارد اصلا زندگی نمی کرده و از وقتی تنهایش گذاشت دیگر زندگی نمی کند. "
اوه یک پیرمرد ۵۹ ساله و عبوس است که به علت داشتن سن زیاد، از سر کار هم اخراج شده است. به همین خاطر چندان با دنیای بیرون هم ارتباط برقرار نمی کند و مدام اوقات تلخی دارد.
اوه به دنبال این است که زودتر این دنیا را ترک کند و زودتر پیش همسرش برود، همسری که عاشقانه او را دوست دارد. سرانجام اوه احساس می کند کاری برای انجام دادن ندارد، پس تصمیم میگرد خودکشی کند. اما هر بار که تصمیم به خودکشی میگیرد فردی یا اتفاقی به طور ناخواسته مانع او می شود و…
اولین چیزی که در مورد این کتاب نظر مخاطب را جلب می کند جمله روی جلد کتاب است. جمله ای از مجله آلمانی اشپیگل:
کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند.
من وقتی با این جمله روبه رو شدم به نحوی جورایی از کتاب بیزار شدم و ذهنیت بدی نسبت به آن پیدا کردم. چون به طور کلی مخالف جملاتی از این قبیل بر روی جلد کتاب ها هستم، و فکر می کنم صرفا به خاطر تبلیغات می باشد.
اما وقتی شروع به خواندن کتاب کردم، در همان صفحات اول – وقتی که اوه می خواهد یک آی پد بخرد – عاشق شخصیت اوه شدم. وقتی بیشتر جلو رفتم جمله مجله اشپیگل زیاد به نظرم بی ربط نیامد. (هرچند که هنوز مخالف نوشتن آن جمله روی جلد کتاب هستم).
کتاب مردی به نام اوه به صورت جدی دو داستان را به خوبی روایت می کند:
· اما کتاب مردی به نام اوه برای ما ایرانیها جذابیت خاص دیگری هم دارد: کاراکتر دوم کتاب، زنی ایرانی به نام پروانه است!
· برای من، از وقتی پروانه وارد داستان کتاب شد جذابیت کتاب دوچندان شد، چون دوست داشتم ببینم فردریک بکمن از ایرانی ها چه تصویری به نمایش می گذارد. و باید بگم شخصیت پروانه، زنی خوش قلب و دوست داشتنی است که مسیر زندگی اُوه را عوض می کند.
در آخر باید بگم اگر دنبال یک رمان خوب با لحن ساده و صمیمی هستید که آخر شب ها بخوانید و با یک احساس خوب به خواب بروید، قطعا کتاب مردی به نام اوه گزینه مناسبی خواهد بود. لذت خواندن این کتاب خوب را از دست ندهید.
علیاکبر دهخدا (زاده ۱۲۵۷ تهران - درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران)، ادیب، لغتشناس، سیاستمدار و شاعر ایرانی است. او مؤلف و بنیانگذار لغتنامه دهخدا نیز بودهاست.
علیاکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. اگرچه اصلیت او قزوینی بود، اما پدرش خان باباخان که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از زاده شدن وی از قزوین خارج شده و در تهران اقامت گزیده بود. هنگامی که او ده ساله بود پدرش در بروجرد فوت کرد. در آن زمان غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را آغاز کرد و دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد او آموخت.
در زمان گشایش مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۲۷۸ شمسی، دهخدا در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آن جا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزء اولین فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا میگذاشت. چون منزل پدری دهخدا در جوار منزل حاج شیخ هادی نجمآبادی بود، دهخدا از این موقعیت استفاده میکرد و از محضر او بهره میگرفت.
پس از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی، دهخدا که اکنون میرزا علیاکبر خان قزوینی[۱] نامیده میشد، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ هنگامی که معاونالدوله غفاری بهعنوان سفیر ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود، دهخدا بهعنوان منشی سفیر با او همراه شد. اقامت آنها در اروپا بیش از دو سال در شهر وین بود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانشهای جدید استفاده کرد. او در سال ۱۲۸۴ به ایران بازگشت.
بازگشت دهخدا به ایران همزمان با آغاز مشروطیت بود. ابتدا به مدت شش ماه در اداره شوسهٔ خراسان که در مقاطعه حسینآقاامینالضرب بود، بهعنوان معاون و مترجم مسیو دوبروک مهندس بلژیکی استخدام شد.
دهخدا از دست پروردگان شیخ هادی نجمآبادی محسوب میشود که در جنبش مشروطه نقشی مهم ایفا کرد. دهخدا در بیان خاطرات خود، «تربیت عقل» خویش را به شیخ هادی «طائب ثراة» نسبت داده و او را همراه دو مربی دیگر خود، «وجودی استثنایی» خواندهاست.[۲]
در همین هنگام (شمسی ۱۲۸۵ – ۱۳۲۵ قمری)، میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسمخان تبریزی برای آغاز انتشار روزنامه صوراسرافیلکه خود بنیانگذار آن بودند از او دعوت به همکاری کردند. دهخدا از ابتدا نویسنده اصلی در صوراسرافیل بود.
دوره دوم (تبعید و مهاجرت)
بعد از کودتای محمدعلی شاه در ۱۲۸۷، دهخدا همراه با عدهای از آزادیخواهان در سفارت انگلیس تحصن کردند. محمدعلی شاه که از این موضوع خشمگین بود با تبعید ایشان به کشورهای همجوار و اروپا موافقت کرد. به روایت ناظمالاسلام کرمانی بنا شد که شش نفر از کسانی که در «سفارتخانه انگلیس بودند نفی و تبعید شوند که هر یک را از قرار ماهی صد و پنجاه تومان بدهند و غلام سفارت آنها را ببرد به سرحد برساند و رسید گرفته مراجعت کند، تا یک سال در خارجه باشند. پس از یک سال مختارند به هر جا بخواهند بروند یا مراجعت کنند به ایران». راوی دیگر در باکو، چند تن از ایشان را نام میبرد (سید حسن تقیزاده، میرزا محمد نجات، وحیدالملک، دهخدا، حسین پرویز) که «آزادیخواهان و تجار کمک کرده اعانه دادند»، و آنها «بهعلت ناسازگاری محیط از راه تفلیس به پاریس رفتند».
پس از ورود دهخدا و آزادیخواهان تبعیدی به پاریس، گروهی از آنها به دعوت ادوارد براون به لندن رفتند. میرزا آقا فرشی، سید حسن تقیزاده، معاضدالسلطنه و محمدعلی تربیت از آن جمله بودند. اما معاضدالسلطنه اندکی بعد به پاریس بازگشت و با دهخدا در انتشار دوباره صوراسرافیل همکاری کرد. دهخدا دعوت براون را برای رفتن به لندن و نشر صوراسرافیل در آن شهر نپذیرفت. براون استدلال میکرد که در انگلستان امکانات بیشتری مهیاست و روزنامههایی مانند منچستر گاردین و دیلی نیوز هواخواه مشروطهاند و چیزهایی مینویسند، اما دهخدا بنابر مصالحی ترجیح داد که چنین نکند. دهخدا در پاریس با علامه محمد قزوینی معاشر بود.
چون امکان نشر روزنامه در پاریس نبود، گروه صوراسرافیل، یعنی دهخدا، میرزا قاسمخان تبریزی، میرزا محمد نجات و حسین پرویز، در آذر ۱۲۸۷ به شهرک ایوردُن (Yverdon) در سوییس نقل مکان کردند، اما محل چاپ روزنامه با اتخاذ تدابیری همچنان در پاریس بود. دوره دوم صوراسرافیل در ایوردن در دی و اسفند ۱۲۸۷ تنها سه شماره به کمک میرزا ابوالحسن خان پیر نیا (معاضد الدوله) منتشر شد. مطالب و مقالات روزنامه به قلم دهخدا و بسیار تندتر و صریحتر از پیش بود. در شماره سوم دهخدا مسمط معروف خود «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» که آن را در یادبود میرزاجهانگیرخان شیرازی سروده بود به چاپ رساند. دهخدا در تبعید برخلاف همگنانش در وضعیت مالی بسیار دشواری میزیست. دوران تبعید دهخدا در اروپا بینهایت پرتنش و افسردهکننده بود و گفته شده که حتی به خودکشی یا گرفتن تابعیت بیگانه فکر کرده بودهاست.[۳]
در فروردین ۱۲۸۸ گروه ایوردن به استانبول رفتند و به انجمن سعادت ایرانیان پیوستند. این انجمن را گروهی از ایرانیان مشروطهخواه همچون یحیی دولتآبادی، محمدعلی تربیت و حسین دانش اصفهانی با استفاده از محیط آزادتری که با تحولات جدید در عثمانی فراهم شده بود تشکیل داده بودند. مهمترین فعالیت سیاسی دهخدا در استانبول نشر چهارده یا پانزده شماره از روزنامه سروش در فاصله تیر تا آبانماه ۱۲۸۸ بود. مؤسس و مدیر این روزنامه فارسیزبان، سیدمحمد توفیق و سردبیر آن علیاکبر دهخدا و نویسندگان آن معاضدالسلطنه، میرزا یحیی دولتآبادی و میرزا حسین دانش اصفهانی بودند.
دوره سوم
پس از پایان جنگ جهانی یکم، دهخدا از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت، و طی سلطنت رضاشاه به کارهای علمی، ادبی و فرهنگی پراخت. مدتی ریاست دفتر (کابینه) وزارت معارف (وزارت فرهنگ بعدی) و سپس ریاست تفتیش وزارت عدلیه (وزارت دادگستری بعدی) را به عهده داشت. در سال ۱۳۰۶ مدرسهٔ سیاسی به مدرسهٔ عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام یافت و ریاست آن را علیاکبر دهخدا به عهده گرفت. در سال ۱۳۱۴ به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد. از زمان تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی را تا سال ۱۳۲۰ به عهده داشت. در این سال از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار لغتنامه پرداخت. در همین دوران بود که در جواب استفسار دوستان که چرا شعر و نثری به سبک آنچه در صوراسرافیل منتشر میکرد نمیسراید و نمینویسد، میگفت: «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامهها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغتنامه وظیفهای دشوار و خستهکننده و طاقتسوز ولی واجب را تحمل نماید.»[۵] به سردبیر مجله آینده، دکتر محمود افشار یزدی که از او مقاله میخواست (پس از شهریور ۱۳۲۰) با بیمیلی و اکراه نوشت که «اگر میسر شد و گرفتاریها اجازه داد مقالاتی میفرستم، با شرط عدم تحریف»؛ اما کمتر برای مطبوعات دست به قلم میبرد.[۶]
در نخستین کنگره نویسندگان ایران در تیر ماه ۱۳۲۵ دهخدا در زمره هیئت رئیسه شرکت داشت.[۷] در اسفند ۱۳۲۹ در تأسیسجمعیت مبارزه با بیسوادی شرکت کرد. در همان سال از جمله نویسندگان و اهل فرهنگی بود که بیانیه صلح استکهلم را امضاء کرد.
درباره آثار و نوشتههای دهخدا
از آثار دهخدا میتوان به «امثال و حکم» در چهار جلد اشاره کرد؛ و به دو ترجمه از تألیفات مونتسکیو که تاکنون به چاپ نرسیده. او همچنین فرهنگ فرانسه به فارسی را نوشت؛ شامل لغات علمی، تاریخی، ادبی، جغرافیایی و طبی که معادلهای دقیق آنها را به دست آورد و این کتاب نیز تاکنون به طبع نرسیده.
از دیگر مکتوبات وی «شرح حال ابوریحان بیرونی» و تصحیحاتی بر دیوانهای شعرای نامی ایران بود.[۱۲]
دهخدا اشعار خود را با مضامین وطنپرستی، دادخواهی، رسوا کردن ظالمان و حاکمان نالایق و مبارزه با ریاکاری و دورویی، در قالبهای معهود مثنوی، غزل، مسمط، قطعه، دوبیتی و رباعی سروده. ایشان جزو معدود شاعران دورهٔ مشروطیت بوده که جهان بینی و جهان نگری روشنی داشته و به عقیدهٔ بسیاری هرگز دچار احساسات نمیشده و شعار نمیداده. یکی از ویژگیهای شعر دهخدا طنز تلخ و گزندهٔ اوست که با تحلیل قوی و سرشارش همراه میشود.[۱۳]
او با نثر ویژهای که در نوشتن مقالات انتقادی صوراسرافیل (چرند و پرند به کار برد، نمونهای از نثر طنز و انتقادی فارسی را ابداع کرد. وی هر حادثهای را دستاویز قرار میداد تا به استبداد بتازد. دهخدا در ادبیات عهد انقلاب مشروطه مقامی ارجمند دارد؛ او را باهوشترین و دقیقترین طنزنویس این عهد میدانند.
نکتهٔ مهم در طنزهای دهخدا عشق و علاقه و دلسوزی به حال مردم خردهپاست. دهخدا با نمایاندن جهات تاریک زندگانی، جهت روشن و امیدبخش آن را هرگز فراموش نمیکرد. او به بطالت و تنبلی و بیشعوری میتاخت.[۱۴]
لغت نامه دهخدا
مقدمات تألیف و سپس انتشار لغتنامه دهخدا از اواخر دهه ۱۳۰۰ هجری خورشیدی با مساعدت دولت فراهم شد و اولین قراردادها برای این منظور سالهای ۱۳۱۳ و ۱۳۱۴ بین وزارت معارف و علیاکبر دهخدا منعقد شد. اولین مجلد لغتنامه در سال ۱۳۱۸ منتشر شد، اما بهدلیل کندی کار چاپخانه بانک ملی، آغاز جنگ جهانی دوم و حجم وسیع کار، چاپ لغتنامه متوقف شد. پس از پایان جنگ، اندیشه چاپ و نشر تألیف دهخدا به یک ایده ملی تبدیل شد. سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی (در رأس آنها محمد مصدق) و به دنبال آن تصویب ماده واحدهای در مجلس، وزارت فرهنگ مکلف به تأمین کارمندان و امکانات لازم برای تدوین لغتنامه شد. به این ترتیب، لغتنامه از یادداشتهای گردآوری شده توسط دهخدا بسیار فراتر رفت، و سازمان لغتنامه از آغاز تا پایان نشر کتاب، از همکاری تعدادی از لغتشناسان برخوردار شد که نامهای آنها در مقدمه ویرایش جدید (سال ۱۳۷۷) بهعنوان عضو هیئت مؤلفان لغتنامه آمدهاست.
معاونت اداره لغتنامه با دکتر محمد معین بود تا در سال ۱۳۳۴ مجلس شورای ملی اداره لغتنامه را از منزل دهخدا به مجلس منتقل ساخت و دهخدا دکتر معین را به ریاست اداره معرفی کرد و طی دو وصیتنامه او را مسئول کلیه فیشها و ادامه کار تألیف و چاپ لغتنامه قرار داد. پس از درگذشت دهخدا در اسفند ۱۳۳۴ محل لغتنامه تا سال ۱۳۳۷ همچنان در مجلس شورای ملی بود و از آن پس به دانشگاه تهران منتقل شد.